-
ارمین اریایی ۷۴۴ نفر
دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۶ ب.ظ ۰ نظر
چند سالی است که این شوخی بی مزه بین همه ما جریان دارد. مثل یک راز مگو که از قضا همه دنیا از آن خبر دارند و تبدیل به یک شوخی تلخ شده است. گمان میکنم دیگر همه باید بپذیریم که تعارف بس است.
«ماهواره» پدیدهای است که به جای مواجهه درست با آن، سالهاست صورت مساله اش پاک میشود. به گواه آمارهای رسمی و غیررسمی درصد بالایی از ایرانیان ماهواره دارند و برنامههای آن را میبینند. برخوردهای مختلف غلاظ و شداد و ممنوعیتهای بی نتیجه هم نه تنها تاکنون هیچ تاثیری نداشته بلکه موجب گسترش و ترویج آن هم شده است. این کار متناوباً رسیورها و دیشهای مدل بالاتر را به بازار سرازیر میکند. همان آمارها طبیعتاً نشان خواهد داد که صددرصد آنها که ماهوارهشان جمع میشود، به فاصله یکی دو روز، به راحتی دوباره صاحب ورژن پیشرفتهتر این تجهیزات میشوند. اینها قابل انکار نیست.
دیگر همه میدانند که برای مقابله با ماهواره نه پارازیت انداختن کارگر می افتد و نه برخوردهای تند پلیسی، تنها چاره اصولی این ماجرا، ارتقاء کیفیت و رقابت است و بس.
آنها که صورت مساله را پاک کردهاند از این غافلند که خدمتی بزرگ تر از این نمیتوان به شبکه های ماهواره ای کرد. ظاهراً همه فراموش کردهایم که ده ها نهاد، در این باره مسوولند که شاید تنها وظیفه یکی دوتایشان(از جمله پلیس و دوستان پارازیت انداز)، مقابله سلبی و توام با شدت عمل است و بقیه تماماً موظف به اقدامات اثباتی اند. بعضی هایشان باید فرهنگسازی کنند، بعضی باید قوانین مفید و کاربردی تصویب کنند، بعضی باید بودجه کافی به تولید و برنامه ریزی تخصیص دهند، بعضی هایشان باید برنامه جذاب تولید کنند، بعضیها باید فقط فکر کنند و…. اما ظاهراً همه، وظایفشان را فراموش کرده اند، دستجمعی خودشان را به بی خبری زده اند و دارند فقط خودشان را گول میزنند.
علاوه بر اینها ممنوعیتهایی که در عرصه رسانه برای حرف زدن دراین باره پدید آمده است هم، امکان تحلیل، آسیب شناسی و آگاه سازی را از کارشناسان می گیرد و مخاطب را دودستی تقدیم رقیب میکند.
این وسط مثل همیشه تنها به بخش سلبی و مقابله خشن توجه جدی نشان داده میشود. آدم یاد حکایت آن سه بنده خدا میافتد که قرار بود زمین را حفر کنند، لولهای نصب کنند و بعد چاله را پر کنند و اگر لوله گذار غایب باشد، باز هم دونفر دیگر بدون لوله گذاری، زمین را میکنند و بعد هم پر میکنند!
از اینها گذشته هیچکس هنوز به سوالات کلیدی افکار عمومی پاسخ نداده که اگر مطابق قانون ممنوعیتی وجود دارد، پس این همه – میلیون ها دستگاه – تجهیزات پیشرفته ماهواره ای از کجا می آید؟ توسط چه کسانی وارد می شود؟ و چرا سرِ مرزها جلوی این تجهیزات گرفته نمیشود؟
در میانه این همه سیاست های غلط، سوء مدیریت، کم کاری و خواب غفلت، میلیون ها نفر دارند «حریم سلطان» می بینند، با «شعر یادت نره» و «چراکه نه» همراه می شوند، «بفرمایید شام» تماشا میکنند، برای آکادمی موسیقی از تلفنهای مختلف رای می فرستند، بحثهای داغ خانوادگی شان درباره آینده رابطه مثلث یشیم، چنار، توپراک و سرگذشت یوسف و حوّا و لامیا و ایزل است و حول محورِ تحلیل دشمنی خرّم با ماهی دوران و والده سلطان یا خوشمزگیهای سنبل خان و سرنوشت ابراهیم پاشا و نگار کالفا دور میزند.
هنوز بحث اول شدن ارمیا و حذف شدن امیرحسین، داغ است. برای خیلی ها اخبار یعنی «۶۰ دقیقه» و خیلی ها اخبار فرهنگی شان را از «شباهنگ» کسب می کنند و تحلیل هایشان را از «افق». داروهای لاغری، موسسات کاشت مو، افزایش قد و کرم های رنگ و وارنگ دکترمظاهری و … برای خودشان جای محکمی توی خانواده ها باز کرده اند. حالا دیگر نه تنها برنامه دکتر هلاکویی پربیننده است بلکه سی دی های او دست به دست می چرخد.
در خیلی از میهمانی ها سرِشام، بحث مِین کورس و استارتر و این شوخی که
از یک تا ده به میزبان چند می دهند متداول است، «تیرامیسو» حالا مثل شیرینی
دانمارکی و «زبون» توی همه قنادیها هست، توی دشت و صحرا خیلی ها دارند می
گویند؛ «اینجا فلانجاست مام فلانیایم، آی لاو یو پی ام سی»، یا توی
آسانسور و کلاس درس و بیمارستان و دستشویی دارند برای سالی تاک، ویدیو می
گیرند. بچه ها را به سختی می شود از پای شبکه “پرشین تون” بلند کرد. همین
کودکان یا نقاشی می کشند یا با اسلحه اسباب بازی عکس می گیرند و می فرستند
برای دکتر کپی.
یکی از دوستان که اخیراً سفری به ترکیه داشت نقل می
کند کودک چهارساله اش در جزیره بیوک آدا از مادر پرسیده که؛ مامان اینجا
خونه “لامیا” نیست؟! خدا می داند ترکیه با همین سریال ها به قاعده
چندهزارمیلیارد برای تاریخ و فرهنگ و گردشگری اش تبلیغ موثر کرده و ما هم
در خلاء خوراک فرهنگی خودمان، هرچه را سریال های ترکی – راست و دروغ – به
خوردمان دادند، پذیرفته ایم. وقتی تلویزیون خودمان علاقه ای به شناساندن
شاه عباس و نادرشاه و کوروش و کریم خان زند ندارد، سلطان سلیمان عثمانی با
کلی ضعف و تحریف، می شود مرد اول شب های زنان و مردان و کودکان و نوجوانان
ما. چرا نشود؟ واقعاً چرا که نه؟!
وقتی بخشی از تاریخ این سرزمین از کتاب های درسی حذف می شود و انگار کوروش و داریوش و خشایار و نادر هرگز وجود خارجی نداشتهاند، چرا نباید توقع داشته باشیم کودک و نوجوان ایرانی تاریخ عثمانی و سلطان سلیمان و شاهزاده مصطفی را بهتر از تاریخ پرافتخار ایران بشناسد؟ جداً جای شرمندگی است.
وقتی برنامه های کودک تلویزیون ما از هر خلاقیت وجذابیتی خالی می شود، چرا یکی دو شبکه خارجی نیایند و این فضای خالی را با انواع و اقسام کارتون ها پرنکنند؟ کارتون هایی که بعضاً تصاویر خشن و یا غیرمتعارفشان، مناسب این رده های سنی نیست. وقتی تلویزیون ما دوست دارد هم فیلم های سینمایی امریکایی پخش کند و هم سروتهش را بزند و حتی برایش داستان جدید بنویسد، چرا کلی شبکه مثل قارچ نرویند و صبح تا شب فیلم پخش نکنند؟
ترا به خدا از خط قرمزها و محدودیت های ناگزیر حرف نزنیم که این خط قرمزها از فرط سلیقه ای شدن و نامشخص بودن و تنگ و تار بودن امان همه را بریده اند.
گاهی هم برنامه ریزان ما از کارها و ایده های آنطرفی ها الگو می گیرند؛ وقتی بعضی تلویزیون های آنها صبح تا شب سریال ها و فیلم های سال های گذشته تلویزیون و سینمای خود ما را پخش می کنند، تازه حواس تلویزیون خودمان جمع می شود که می توان شبکه نمایش و آی فیلم و تماشا را با نمایش تکراری همین فیلم ها و سریال ها پر کرد. یا وقتی می بینند که مردم به فلان شبکه که فقط مستند پخش می کند اقبال نشان می دهند، یک شبکه مستند تاسیس می کنند و همینگونه است ماجرای تاسیس شبکه پویا که مشابه یکی دو شبکه ماهوارهای فقط کارتون پخش کند.
ناگفته پیداست که موفقیت چنین اقدامات واکنشی و تقلیدی و توفیق شان درجذب مخاطبانی که به آن یکی شبکه عادت کرده اند، چقدر دشوار است و نیاز به محتوای فوق العاده دارد.
قرار شد تعارف نداشته باشیم؛ قضیه ماهواره گستردهتر و جدیتر از این حرفهاست. عامی و نخبه هم نداریم، روشنفکر و امّل هم نداریم، پیر و جوان وکودک هم نداریم. ماه و خورشید همین آینه می گردانند.
با یک نگاه، حریم سلطان و عمرگل لاله و عشق و جزا و … را باید به عنوان یک فرصت نگاه کرد. فرصتی برای بیدار شدن مدیران تلویزیون و ترغیب آنها برای آنکه تکانی به خود بدهند و از بی اعتنایی به نیازها و خواست های مردم دست بردارند. این برنامه ها ثابت می کنند چقدر کم کاری و سوء مدیریت در تلویزیون و البته سینمای ما بیداد می کند، که چقدر پول کلان و ارزشمند بیت المال دارد به دلیل نابلدی و بی کفایتی در حوزه فرهنگ هرز می رود، که چقدر بی خیالی و سهل انگاری در مدیریت فرهنگی ما وجود دارد. اینها ثابت می کنند که ما چقدر نسبت به ظرفیت های داستانی، تاریخی، فرهنگی، اسطوره ای و گردشگری مان بی توجهیم. در تلویزیون ما بحران خلاقیت وجود دارد؛ خلاقیت در مدیریت و خلاقیت در برنامه سازی. این برنامه ها ثابت می کند چقدر خلاقیت در مدیریت و برنامه ریزی و برنامه سازی در تلویزیون ما عنصری کمیاب و حتی نایاب است.
متاسفانه باید اعتراف کرد در حال حاضر رقابت تنگاتنگی میان سه چهار شبکه تلویزیونی فارسی زبان برون مرزی برای جذب مخاطب ایرانی داخل کشور درجریان است و صداوسیمای ما بیشتر در نقش یک ناظر بی آزار، بی هدف و ناامید در این بازی نقش آفرینی می کند که نیازی هم به شرکت در رقابت نمی بیند.
شبکهای با تنها شش هفت ساعت برنامه در روز – که کمتر از نیمی از آن تولیدی است- با سه چهاربار تکرار در شبانه روز، صدا و سیمای ما با این عرض و طول را مستاصل کرده است؛ چرا واقعاً؟ آن یکی شبکه با چهارتا سریال ترکی زیر متوسط توانسته آنچنان مخاطب انبوهی را جذب کند که شگفت آور است. واقعاً چطور؟
این وسط تلویزیون ما دارد چکار میکند؟ نگویید آنها دارند پول بی حساب خرج میکنند – که می کنند – که این دلیل ابداً قابل قبول نیست. سازمان صدا و سیمای ما با بودجه و درآمد هنگفت، ده ها شبکه، صدها ساعت برنامه در روز، هزاران نفر پرسنل و امکانات نرم افزاری و سخت افزاری بسیار وسیع، اصلا قابل مقایسه با هزینه و امکانات هیچکدام از آنها نیست. واقعاً نیست. و نگویید که جذابیت های آنها «خط قرمزی» است و دست شبکه های داخلی از این بابت بسته. این هم اصلاً پذیرفتنی نیست. هروقت تلویزیون خودمان درست عمل کرده و برنامه جذابی نزدیک به سلیقه عمومی و خواست مخاطبان تهیه و درست عرضه شده، اقبال مخاطبان را نیز به همراه داشته است.
سریال های خوب گذشته مثل هزاردستان، امام علی، مدار صفردرجه، صاحبدلان و میوه ممنوعه یا همین مختارنامه و شوق پرواز و خیلی قبل تر سربداران، سلطان و شبان، گرگ ها، ابن سینا، روزی روزگاری و … هرکدام توانسته اند در زمان خود مخاطبان انبوه را به خود جلب کنند. حتی سریال هایی مثل «زمانه» یا قبل تر«ستایش» و قبلترش «نرگس» با وجود تمام انتقاداتی که به آنها وارد است توانستند نظر جمعی از بینندگان تلویزیون را معطوف به خود کنند. یا مثلاً همین سریال «پایتخت» با وجود برخی کاستیهایی که دارد با خلق شخصیتهای جذاب، موقعیت های کمیک و روابط صمیمانه و باورپذیر ایرانی، توانسته به کیفیت استاندارد برسد، رضایت بسیاری از مخاطبان را جلب کند و به شبکه های آن طرفی ترجیح داده شود.
یا وقتی کلاه قرمزی شروع می شود همه قید ماهواره را می زنند تا شیرینکاری های فامیل دور و پسرعمه زا و پسرخاله را ببینند. و مثلاً «نود» که رسماً تلاش شبکه های آن طرفی را برای ساخت برنامه ای مشابه ناکام گذاشت و رادیو هفت که یک اتفاق خیلی خوب و دلنشین در تلویزیون این روزهاست.
واقعاً کجایند سریال هایی که خیابان ها را خلوت می کردند؟ کجاست یک مسابقه تلویزیونی اریژینال جذاب مثل مسابقه هفته، که اصطلاحاتش بعد از نزدیک به دو دهه هنوز ورد زبان هاست؟ کجاست برنامه ای که دوروزه فراموش نشود و دریادها بماند؟ جای موسیقیدانان و خواننده های پرطرفدار این مملکت در تلویزیون کجاست؟ یکی در این مملکت پیدا نمی شود که یک تَلِنت شو جذاب بسازد؟ آدم های خلّاق تلویزیون ما کجا هستند؟
اما بداقبالی را ببینید که همین تلویزیون خودمان با کمال بی ذوقی و بی سیاستی، یا از برخی برنامه های ماهواره ای و ایده های آنها گرته برداری می کند – که طبعاً برابر اصل هم نیست – و یا با همان برنامه ها شوخی می کند و قصد دارد با استفاده از علاقه مندی های مخاطبان و با تکیه بر پیش زمینه ذهنی آنها با تمسخر برنامه های اصلی ایجاد جذابیت کند. جای تاسف است که همین شوخی ها دقیقاً کارکرد ضد خود را پیدا می کنند و به تبلیغ مستقیم و مفت و مجانی برای برنامه های مورد اشاره بدل می شوند. آنها که برنامه های اصلی را ندیده باشند به تماشای نسخه اصل ترغیب می شوند.
ضمناً با این برنامه، تلویزیون رسماً پذیرفته که اکثریت مردم ایران بطور گسترده ماهواره تماشا می کنند. یکی نیست بپرسد، اگر مردم ماهواره تماشا نکنند اصلاً این برنامه شما برای کسی دیدنی است؟ درآن صورت اصلاً شوخی های شما را کسی می فهمد؟ واقعاً چرا باید این همه هزینه شود تا این دوستان برنامه ساز بی ذوق بنشینند بارها و بارها برنامه های ماهواره را ببینند تا بتوانند با جزییات کامل از آنها تقلید کنند و به خورد خلق الله بدهند؟ جداً فکر می کنند مردم با دیدن این برنامه های جلف، از ماهواره متنفر می شوند؟ یااینکه به سرعت برای خلاصی از شرِّ همین برنامه های لوس و بی مایه، کانال را عوض می کنند و به نسخه اصل پناه می برند؟
اتفاقاً مخاطبان تلویزیون ایران بیش از میزانی که ما تصور می کنیم قانع هستند. اما توقع آنها و اعتمادشان، یک “حداقل” دارد که متاسفانه تلویزیون ما مدت هاست از رسیدن به آن کف و حداقل، ناتوان است. قضیه اصلی، بودجه نیست، کم کاری و سوء مدیریت است و کارهایی که به کاردان سپرده نمی شود، مشکل در سختگیری ها و خط قرمزهای تنگ و بی مورد است، درخانه نشین کردن چهرهها و مجریان و بازیگران مورد علاقه مردم و فراری دادن مدیران، برنامه سازان، فیلمنامه نویسان و کارگردانان کاربلد است، در فاصله گرفتن از نیازها و خواست های مردم و نشناختن علائق آنهاست، در فهم نادرست از مفهوم جذابیت، درغفلت از کارکرد رسانه تلویزیون و نشناختن اهمیت و وسعت نفوذ آن و در یک کلام، احترام نگذاشتن به مخاطب است وگرنه، نه بودجه تلویزیون ما کم است و نه سوژه برای تولید برنامه های قابل توجه مردم کمیاب.
آنچه کم است مدیریت و ذکاوت و تخصص است و بس. تلویزیونی که “یه حبه قند” در آن سانسور می شود تکلیفش روشن است. قبول کنید که اعتماد کردن به چنین تلویزیونی کار بسیار دشواری است.
با این حساب دو راه بیشتر نداریم؛ یا باید بپذیریم که مخاطبان ما کج سلیقه اند و برنامه های آن ور آبی را به برنامه های جذاب شبکه های داخلی ترجیح می دهند و یا بپذیریم که برنامه هایمان یارای رقابت با برنامه های آنها را ندارند که شوربختانه درهر دو حالت قافیه را باخته ایم و متاسفانه میدان را کاملاً واگذار کرده ایم.
اگر خوراک فکری و فرهنگی برنامه های ماهواره ای را نامناسب می دانیم – که در بسیاری موارد اینگونه است – و اگر فکر می کنیم در فرهنگ و جامعه خودمان به اندازه کافی سوژه سالم و جذاب برای برنامه سازی وجود دارد که بتواند مخاطب ایرانی را راضی و از تماشای برنامه های آنطرفی ها بی نیاز کند و اگر معتقدیم برنامه سازان توانا و خلّاقی داریم که حریف آنها می شوند، پس باید دست بجنبانیم. همین حالا هم خیلی دیر است.
تبلیغات سایت
تبلیغات