-
ارمین اریایی ۶۶۰۶ نفر
دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۲۷ ب.ظ ۰ نظر
رضاموتوری:من نمیتونم این ریختی مؤدب باشم. من یه جور دیگهام. اگه میشِستم پاک آبروم پیش خودم میرفت. به درک که آبروی تو رفت! من اگه یه روز دعوا نمیکردم اون روز شب نمیشد! قالی رو همچین از تو اتاق نهارخوری بعد مهمونی میزدم که برنج داغداغ روش بود! بعد گذاشتم کنار و شروع کردم از این سینما به اون سینما فیلمبری کردن. اون موقع 10 تا سینما یه فیلم میذاشتن. اما وقتی من باز دومرتبه رفتم سراغ دزدی که سینماها هر کدومشون تنهایی فیلم نشون میدادن.
بیشتر در ادامه مطلب
وقتی آدم تنـــــها میشه به خیلی چیـــــزا دل می بنده ..!!!
قیصر(بهروز وثوق): احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی آد … کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ … این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی … به هرکی گفتم نوکرتم خنجر کوبید تو این جیگرم … دیدم فرمون که می تونست یه محلی رو جابجا کنه … وقتی زجرش می دادن می رفت عرق می خورد و عربده می کشید دیوارا تکون می خوردن و هرچی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه آبها قایم می شدن، چی شد؟ …. رفت زیارت و گذاشت کنار … مثل یه مرد شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن … اما مگه گذاشتن … این نظام روزگاره … یعنی این روزگاره خان دایی … نزنی، می زننت … حالا داش فرمون کجاست ؟ … اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ … همه دل خوشی اش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمی اش اون رادیو .. الهی نور به قبرشون بباره … چقدر شبای ماه رمضون من و داش فرمون راه می افتادیم و می رفتیم، هر چی اون کاسبی کرده بود برای فقیر فقرا، سحری می خرید و پول افطاریشونو می داد … حالا چی شد؟ … سه تا بی معرفت … سه تا از خدا بی خبر، مفت مفت اونا فرستادند زیر خاک …من این کار و می کنم … منم می فرستمشون زیر خاک … تازه این اولیش بود.
بیکارم
چون پــول ندارم
چون پــارتی ندارم
چون قوم خویــش کله گنده ندارم
چون زن ندارم
ممممصبتو شکر
اصلا تو خیال میکنی من کیـــم؟!
مهندس میکانیک از یو اس آ ؟!
صاحاب چهارتا پمپ بنزین ؟!
هـــه هـــه هـــه هـه
رفیق ....
به امام رضا من هیــــچی نیستم...
مجید : هه هه هه هه پنزر خنزر توپ داغونم نمیکنه ! چش شیطون کر توپ توپم ! این مال و منال مفتی همچی هلو برو تو گلو گیر نیومد حاصل یه عمر جوبگردیه ! آقامون ظروفچی بود خودمون شدیم جوبچی, جوبچی ! آقا مجید ظروفچیه جوبچی ! هه هه هه هه میخ زنگ زده , زنجیر زنگ زده, تارزان زنگ زده, ساعت زنگ زده! حواستو ضرب کن جمع کن ضرب کن جمع کن! ساعت زنگ زده دیگه زنگ نمیزنه چون زنگاشو زده!
رضاموتوری:من نمیتونم این ریختی مؤدب باشم. من یه جور دیگهام. اگه میشِستم پاک آبروم پیش خودم میرفت. به درک که آبروی تو رفت! من اگه یه روز دعوا نمیکردم اون روز شب نمیشد! قالی رو همچین از تو اتاق نهارخوری بعد مهمونی میزدم که برنج داغداغ روش بود! بعد گذاشتم کنار و شروع کردم از این سینما به اون سینما فیلمبری کردن. اون موقع 10 تا سینما یه فیلم میذاشتن. اما وقتی من باز دومرتبه رفتم سراغ دزدی که سینماها هر کدومشون تنهایی فیلم نشون میدادن.
این دیگه چه رنگشه، حیرونم... یه آدم گنده باهاس بشه نوچهی یه وجب دل. آخه چرا باهاس همچی باشه؟ کی گفته؟ مگه من کیم؟ کی گفته یه جوجه دل بشه اختیار دار آدمیزاد؟ دایی! اینو هم بگم، آدم... آدم مثلاً من اینو میخوام اونو میخوام نداره. باهاس دید که... باهاس دید که اون صابمرده چی میخواد. این... این... این درست نیس دایی... درست نی... دایی، کار از یه جا خرابه.
اسمش فاطیه. اون اولا عاشقم بود. پام وایساده. حالا دیگه دوسم نداره. یعنی با خودش رودربایستی داره. خیال میکنه اگه بره، کلک زده. هنو خیال میکنه من شِزمم!
«یه روز تابستون، هوا داغ داغ بود... هوس بستنی کردم... هشت سالم بود... رفتم تو یه بستنیفروشی... یه بستنی خوردم... به یارو بستنیفروشه گفتم: "پول ندارم"... یارو بربر نیگام کرد... بعدش بردم تو پستو، حالا نزن کی بزن... انقذه زد که یه هفته خون میرفتم بیرون... بعدش خیلی رفتم سراغش، اما پیداش نکردم...؛امشب میخوام پیداش کنم... امشب میخوام پیداش کنم»
گوگوش:تو زن داری؟
نه به امام حسین بالامو میدونم پائینمم میدونم ،غصه ورم داشته غصه من که عین تو نیست همش شده التماس گور پدر نعشگی بعد التماس
تبلیغات سایت
تبلیغات